نتایج جستجو برای عبارت :

تا باد چنین بادا.

رئیس جمهوری با تأکید بر اینکه در برابر قدرت‌های زورگو و زیاده‌خواه، تسلیم نمی‌شویم، گفت: ما اهل منطق و مذاکره‌ایم اگر با احترام کامل و در چارچوب مقررات بین‌المللی سر میز مذاکره بنشینند، نه اینکه فرمان مذاکره صادر کنند.
ظاهرا کوتاه آمده اند و قرار است نفسی بکشیم ما مردم
نه، صحبتی از عشق نیست. صحبت از نور سپیده، افتاده به دالانِ نمورِ قلب است. آن اتفاقی که رخداد، در طولایِ سرنوشتش نیست، آن اتفاق که نمی‌افتد.
عرصه‌ی پهناورِ زیستن، وقتی مجال بودن ندارد می‌شود ما. باشد، هر چه بادا باد، بوسه‌ات آباد.. 
چیزی بین غصه و درده که اونقدر خوب نباشی که به دردی بخوری که دوست داشتی می خوردی، ولی خب همینه دیگه.
برو درخشان شو... 
نه به خاطر به دردی خوردن، که این حاصل می شه. ولی به خاطر اینکه به خود ارزشمندت نزدیک و نزدیک تر شی.
 
یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد، تا باد چنین بادا.
 
زان خشم دروغینش، زان شیوه ی شیرینش.
عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا.
به دو خطبه‌ی طربناک چو کشید باده از تاکبه ترانه گفت با دل که بخیز چست و چالاک
سر غم قمار می‌کن به شعف نثار می‌کنسپه‌اش غبار می‌کن به فَرَش بتاز بی‌باک
سر غم گرفتم آن دم به دو ضربه‌ی مصمم کمرش به باد دادم کت و کول کهنه بر خاک
پدرش سیاه‌جامه سوی من سحر روان شدقد و شانه همچو رستم دک و پوزه همچو ضحّاک
کمر پدر گرفتم که سوی پسر فرستمغم و خصم هر دو خوشتر ته گور سرد نمناک
قمرم بگفت حلمی به سر سجاده‌ی می  سحری دعای مستان برسد به گوش افلاک
«دل غم هلا
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا

زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید
زخم‌ها بر تنِ ملّت بادا
خرمنِ سوختگان سوخت که سوخت
ریش و عمّامه سلامت بادا...
محمدرضا طاهری
@Parsa_Night_narrator
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
شُد جمهوری اسلامی به پا
 
که هم دین دهد هم دنیا به ما

از انقلاب ایران دِگر
 
کاخ ستم گشته زیر و زِبَر

تصویر آیندهٔ ما،
 
نقش مراد ماست

نیروی پایندهٔ ما،
 
ایمان و اتحاد ماست

یاریگر ما دست خداست
 
ما را در این نبرد او رهنماست
         در سایهٔ قرآن جاودان         
     پاینده بادا ایران     
....
 
 

آزادی چو گل‌ها در خاک ما
 
شکفته شد از خون پاک ما

ایران فرستد با این سرود
 
رزمندگان وطن را درود

آیین جمهوری ما
 
پشت و پناه ماست

سود سلحشوری ما
دانلود آهنگ شاد راشید
دانلود آهنگ کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله
Download Rashid Music Happy

در این پست برای شما دانلود آهنگ بادا بادا مبارک بادا را با بالاترین کیفیت برای دانلود قرار دادیم
انتقادات و پیشنهادات خودتون در مورد سایت و نظرتون رو در مورد آهنگ از بخش نظرات برای ما بفرستین

دانلود آهنگ شاد راشید / آهنگ شاد امشب چه شبیست / دانلود آهنگ کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله
دل ما چو چنگ #زهره که گسسته تار بادا
به گداز ماه منگر به گسستگی زهره
تو حلاوت غمش بین که یکش هزار بادا
حضرت مولانا
هم اکنون شاهد همنشینی (مقارنه / همیستانی) هلال شب سوم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ و سیاره درخشان ناهید (زهره) با جدایی زاویه‌ای ۶.۳ درجه در افق غربی آسمان هستیم.
با کمی دقت می‌توانید نور #زمین_تاب را‌ نیز گرداگرد ماه مشاهده کنید. زمین تاب در حقیقت نور خورشید است که از زمین بازتاب شده، به ماه رسیده و سپس توسط ماه انعکاس می‌یابد.
عکس: سجاد ص
«راه» مشخص است. چاه ها ما را در خویش می مکند. مگر بی هیچ تردید، بر جایِ پایِ «پیشروها» پا بگذاریم. و برای درک شرایط مسیر، «کتاب» را همپایِ لحظه ها بکنیم. و در بخش «آخِرین چشمه»ی «آگاهیگاه» شما با «راه» و «کتاب» آشنا می شوید، کاربردانه، به یاری و رخصتِ خدا. بادا لیاقتِ ماست
گفتم که شکایتی بخوانم * از دست تو پیش پادشا منکاین سخت دلی و سست مهری * جرم از طرف تو بود یا من ؟دیدم که نه شرط مهربانی است * گر بانگ بر آرم از جفا منگر سر برود فدای پایت * دست از تو نمی کنم رها منجز وصل تو ام حرام بادا * حاجت که بخواهم از خدا منگویندم از او نظر بپرهیز * پرهیز ندانم از قضا منهرگز نشنیده ای که یاری * بی یار صبور بود تا من.سعدی
این شعر من را یاد دوسال پیش در چنین روزهایی انداخت و به خود که آمدم صفحه گوشی را خیس از اشک دیدم.
 
شعر مولودی نیمه شعبان
 
یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح…
 
نیمه ی ماه شعبان/سرزد خورشید تابان/نور هر انجمن آمد
 
جلوه شد روی جانان/عرش حق شد گلستان/حجت بن الحسن آمد
 
تو و زیبایی وحُسن و ملاحت/چشم فلک مثه اون ندیده
 
آی عاشقای آقا،همین امروز/مادرش عیدی مارو میده
 
تو امید عاشقانی/یاور مستضعفانی/مقدمت بادا مبارک یا اباصالح
 
دلخوشی شیعیانی/یاور مستضعفانی/مقدمت بادا مبارک یا اباصالح
 
یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح
بیدار که شدم، بازوانش پذیرا و دعوت کننده در برم گرفته بودند و بازدمش موهای پس‌سر و گردنم را 
می‌رقصاند. 
یادم افتاد که جغرافیای امن آغوشش، تاریخ صعب پشت سر را چنان به فراموشی سپرده که گویی
انسان امروز، پدران نخستین‌ش را ... .
چشمانم را باز بستم و خودم را بیش‌تر سُر دادم در فضای اثیری بین سینه و دستانش.

هیس ... کسی مرا بیدار نکند!
 
بیدار که شدم بازوانش، پذیرا و دعوت کننده در برم گرفته بودند و بازدمش موهای پس‌سر و گردنم را 
می‌رقصاند. 
یادم افتاد که جغرافیای امن آغوشش، تاریخ صعب پشت سر را چنان به فراموشی سپرده که گویی
انسان امروز، پدران نخستین‌ش را ... .
چشمانم را باز بستم و خودم را بیش‌تر سُر دادم در فضای اثیری بین سینه و دستانش.

هیس ... کسی مرا بیدار نکند!
 
دل داده ام بر باد، بر هرچه بادا باد                       مجنون تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری                   از تیره ی دودی، از دودمان باد
آب از تو توفان شد خاک از تو خاکستر                  از بوی تو آتش، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران               هر کوه بی فرهاد، کاهی بدست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند                       ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد، بوی تو می آید              
مناظره حضرت آقا امام صادق علیه السلام با ابو حنیفه در مورد بطلان قیاس
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:
محمد بن عبید، عن حماد، عن محمد بن مسلم قال: دخل أبو حنیفة على أبی عبد الله علیه السلام فقال له: إنی رأیت ابنك موسى یصلی والناس یمرون بین یدیه فلا ینهاهم، وفیه ما فیه فقال أبو عبد الله علیه السلام: ادع لی موسى، فلما جاءه قال: یا بنی إن أبا حنیفة یذكر أنك تصلی والناس یمرون بین یدیك فلا تنهاهم، قال: نعم یا أبه إن الذی كنت اصلی له كان أقرب إ
این شعر را یک‌روز در مکه سرانداختم و نا‌تمام ماند، شب اول محرم تمامش کردم:
 
 
از خاک مکه بر حرم کربلا سلاماز خانهٔ خداست به خون خدا سلام
بادا سلام زم‌زم، بر ساحل فراتبر دشت نینواست، ز دشت منا سلام
از چار رکن خانه به شش‌گوشهٔ حسینوز قبله سوی قبّهٔ آن پیشوا سلام
از مولد النبی و ز غار حرای اوبادا به پارهٔ جگر مصطفی سلام
از مولد علی و ز رکن یمانی‌اشبر مدفن سر پسر مرتضی سلام
از مدفن خدیجهٔ کبری و غربتشبادا همی به زادهٔ خیرالنسا سلام
از‌ حجر اسم
به خودم قول دادم از امروز
شاعری دست و پا شکسته شوم
آن قَدَر از تو شعر بِنویسم
تا از این حال زهر، خسته شوم

به خودم قول دادم از امروز
می روم تا که هر چه بادا باد....
ما ندیدیم روز خوش اما
خانه ی عاشقیتان آباد
#حمید_رفایی 
#شاعرانه
@hamidrefaeipoem
امسال که اصلن سال نبود، معضلات و دغدغه ها و مصیبتها بود، ولی ایکاش لا اقل به خوشی قرن سیزدهم را تموم کنیم، مثل فیلمای قدیمی ایرونی! با یه جشن عروسی که همه تووش دعوتن، با موسیقی بادابادا مبارک بادا تا بله برون و بردن عروس و دوماد به حجله و بعدش رقص دسته جمعی میهمانها! جوری که تووی تاریخ بنویسند بالاخره آخرش قشنگ تموم شد!
#سالروز_ازدواج_پیامبر_اکرم_حضرت_خدیجه
بر همه عالم تهنیت بادا
جشن پیوندت یا رسول الله
ذکر جان ،کوثر و حمد و تبارک
یا خدیجه یا محمد مبارک
سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد . 
کانال خبرهای بروز موسسه قرآنی شیفتگان وحی♦پیام رسان سروشhttps://sapp.ir/shifteganvahy♦پیام رسان ایتاhttps://eitaa.com/qom_02537233390
ترسناکه.
دوست ندارم این اتفاق برای من بیفته.
ترجیح میدم توی اوج *** از درد بمیرم ولی اتفاق نیفته.
درسته هیجان انگیزه و ادمو به وجد میاره حتی منو. ولی بازم این چیزی از ترسناک بودنش کم نمیکنه.
شاید تصورش برام جالب باشه اما واقعیتش برام وحشتناکه.
ولی خب ذوق زدن واسه بقیه یه کم ازار دهندست وقتی میبینی توهم میتونی توی اون شرایط باشی.
بیخیال اصن هر چه بادا باد. فعلا از نمای ماه رنگارنگم لذت میبرم .البته فقط توی این موضوع.
خوار گردد غم، اگر غمخوار ما یاری شود،
گل شود خار و یقین هر زیب گلزاری شود.
در وطن بودم، مرا پروای آزاری نبود،
بی وطن آزرم ها صد رنج و آزاری شود.
زهر گفتار و سخن بدتر بود از زهر مار،
زهر مار آخر دوای درد بیماری شود.
آن سفیداری که دارد سایه عمری بر سرت،
برکن از بیخش، اگر او پایه داری شود.
می رود از دست کار و دست می ماند ز کار،
نابکاری با فریب ار مانع کاری شود.
زهر بادا طعم تریاک حسد بر کام او،
بر خمار کیف او هر کس گرفتاری شود.
به راستی علت حضور ما در این سیاره چیست؟ بهترین پاسخی که می توان به این سوال داد این است که “برای عشق ورزیدن”. سخن از عشق در کلام عرفا بسیار گفته شده مثلا حضرت حافظ می فرماید:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
شیخ ابو سعید ابوالخیر می فرماید:
وا فریادا زعشق وا فریادا            کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا         ورنه من و عشق هر چه بادا بادا
عشق زیباترین، هیجان انگیزین و وصف ناشدنی ترین اح
دیشب هزار بار گریه کردم از ته دل. خسته شدم و دل تنگم و از طرفی امتحان دارم. امتحان فردا ک مثل امتحان روز یکشنبه هیچ کس حتی شاگرد اول کلاس از افتادنش در امان نیست!
امتحان یکشنبه رو خراب کردم و دیشب ب خاطر اینکه دوباره درس همون استاده از قیافه ی کتاب حالم بد میشد
  بچه ها اومدن و چرت و پرت گفتیم و خندیدم و بعد اونا رفتن درس بخونن اما من خوابیدم
امروز ساعت 5 بیدار شدم. سرحال. بدون هیچ اثری از ناراحتیای دیشب.هوا برعکس روزای قبل خنکه. با سرعت درسو پیش م
حیف آن عمری که او بی عشق جانبخشا گذشت،
حیف آن عشقی، اگر با داد و واویلا گذشت.
غرق بادا در گنه، قلبی نورزد عشق پاک،
حیف عمر فاسقی از این جهان رسوا گذشت.
حیف عمر ابلهی، عمری پی دولت دوید،
حیف عمر عاقلی، با هرزه و رؤیا گذشت.
لال گردد آن زبانی که نمی گوید خدا،
حیف آن امت، که او بی دین و بی تقوا گذشت.
بی کفن میرد غریبی، نیست ایرادی دگر،
حیف آن مرگی اگر بی ذکر "لا الا"گذشت
مکّه و مینا نرفتی جرم نبود پیش حق،
حیف عمر غافلی، با ساغر و مینا گذشت.
جور دنیا هم گ
▫️
بر گل نظری فکندم از بی‌خبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسارمن اینجا و تو برگل نگری؟!

#مــولانـــا
‌‌‌‌ ─═┅✰❣✰┅═─
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
گاهی دلم پر می کشد ، تا بام مادر عائشه(رض)تا بشنود از قدسیان ، پیغام مادر عائشه(رض)محبوبه ای خیرالوراء ، تسکین درد مصطفی(ص)آرامش پیغمبر(ص) از ، آرامش مادر عائشه(رض)تدوین بشد از مادرم ، فقهی که از احمد شنیدصدها روایت نقل و شد ، از کام مادر عائشه(رض)هرکس که دارد در دلش ایمان به الله و رسول ، حرمت کند باید که او مقام مادر عائشه(رض)طعنه به پاکان می زند خفاش تاریکی شب ، تا کور و می گردد ز نور تام مادر عائشه(رض)طبق گواهی خدا ، ایشان بری از توهمت استاز آنچ
شعر در مورد باد
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد باد برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
معمای پیچیده ای ست
موهای تاب خورده ات
در میان باد
شعر در مورد باد
به موهایت سنجاق بزن
باد
تحمل این همه پریشانی را ندارد
من به باد سوء ظن دارم
به تو که می رسد
نسیم می شود…
شعر در مورد باد میوزد
من و باد ِ صبا مسکین دو سرگردان ِ بی حاصل
من از افسون ِ چشمت مست و او از بوی گیسویت
شعر در مور
اصلا گور پدر هر چه خیر و مصلحت و آینده است!
وقتی دو نفر میخواهند به هم برسند، بگذار برسند!
تهش این است که میفهمند نمیشود و جدا میشوند دیگر. غیر از این است؟
به ما چه که انتهای این راه بن‌بست است!
به ما چه که آن دو از زمین تا آسمان فرق دارند!
تا بوده همین بوده! آدمی تا خودش تجربه نکند، درس نمیگیرد.
وقتی با گذشت چند سال و با وجود ازدواج، هنوز بگویند: «نگذاشتند که ما به هم برسیم»
وقتی هر چه بگویی و دلیل بیاوری به خرجشان نرود که نرود؛
بگذار به سنگ بخورد
برتری حضرت امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما بر همه‌ی مردم (به روایت اهل تسنن)
از جمله فضائل حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیه و حضرت زهرا سلام الله علیها، محبوبیت ایشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌باشد چنانچه نسائی از علمای بزرگ اهل تسنن در خصائص چنین روایت کرده است:
۱۱۰- أخبرنی احمد بن شعیب ، قال : اخبرنی زكریا بن یحیى ، قال : اخبرنا ابراهیم بن سعد قال : حدثنا شاذان ، عن جعفر الاحمر ، عن عبد الله ابن عطاء عن ابن بریدة ، قال :
مناقب و شخصیت والای امام سجاد علیه السلام در کلام یعقوبی
یعقوبی مورخ نامی در تاریخ خود چنین می‌نویسد:
وكان أفضل الناس وأشدهم عبادة وكان یسمى زین العابدین وكان یسمى أیضا ذا الثفنات لما كان فی وجهه من أثر السجود وكان یصلی فی الیوم واللیلة ألف ركعة ولما غسل وجد على كتفیه جلب كجلب البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به على منازل الفقراء. قال سعید بن المسیب ما رأیت قط أفضل من علی بن الحسین.
او برترین مردم زمانش بود
ور گویمت که #ماهی مه بر زمین نباشد
لعلست یا لبانت قندست یا دهانت
تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد
گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد
عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
سعدی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
سرگشته و حیرانم زین بازی جان‌فرساپیدا و کرانم نیست زین عشق کران‌فرسا سامان خراباتی در چشم تو می‌بینمپیمانه لبالب ده ای جان جهان‌فرسا ساقی چو تویی باید تا مست ز پا افتدافتانم و خیزانم زین جام نهان‌فرسا تا تاج دهی جان را تاراج دهی جان راما باج خراباتیم ای تیر کمان‌فرسا راهیست که سامانش بیکاری و بیماری‌ستما کار نمی‌جوییم ای کار امان‌فرسا زین دام رهایی نیست، جز راه تو راهی نیستما قسمت صیّادیم زین صید روان‌فرسا تا باد بهار آورد طوفان
رندم و شهره به شوریدگی و شیدائی
شیوه ام چشم چرانی و قدح پیمائی

عاشقم خواهد و رسوای جهانی چکنم
عاشقانند به هم عاشقی و رسوائی

خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت
کار هر بوالهوسی نیست قلم فرسائی

نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست
ای برازنده به بالای تو بزم آرائی

شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
یاد پروانه پر سوخته بی پروائی

لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبائی

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تن
بازآمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنموین چرخ آدم‌خوار را، چنگال و دندان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من، پران شدم چون باز، منتا جغد طوطی‌خوار را، در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام، کاین جان فدای شه کنمبشکسته بادا پشت جان، گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفمتا گردن گردن‌کشان، در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان، گر سبز بینی غم مخورچون اصل‌های بیخشان، از راه پنهان بشکنم
چون در کف سلطان شدم، یک حبه بودم کان شدمگر در
ما را به غم هزاره بتوان دیدندر ظلمت شب ستاره بتوان دیدن گر رحمت عاشقان به جایی گیردآن آینه را دوباره بتوان دیدن آن سایه که دیده‌ای ز من هیچ نبوداین نور به انتحاره بتوان دیدن آن شعله‌ی جان من تو را آتش زدآخر تو مرا چه کاره بتوان دیدن آهنگ تو را شنیده بودم پنهانآن صورت خوش هماره بتوان دیدن معنای من از چنان توئی پنهان نیستبادا که ورای استعاره بتوان دیدن  حلمی به تو مستی طریقت بخشیدپیمانه به یک اشاره بتوان دیدن
موسیقی: Henry Purcell - The Indian Queen
 
یکی از آن روزها، بچه ها شروع کردند به گریه و بهانه گرفتن. غذا می خواستند. گرسنه بودند. چند تکه نان خشک که از روز قبل مانده بود، دست زن ها دادم و گفتم: «به آب بزنید تا نرم شود و بدهید دست بچه ها».
 
نان خشک را آب زدند، تکه تکه کردند و دست بچه ها دادند. اما بازهم صدایشان بلند بود. به آنها که نگاه کردم، دلم گرفت. موهاشان خاکی و به هم چسبیده بود. لباس های کهنه شان، از رنگ و رو افتاده بود. زن ها از روی ناچاری به من نگاه می کردند و کمک می خواستند. خودشان هم
دو داده خداست که تا از دست نرود آدمی آن دو را نبیند!:
تن درستی (صحّت) و آرامش (الأمان)
نعمتان مجهولتان: الصّحت و الأمان
این روز و شب ها که فقط ایثارگرترین انسان های زمین سرِ کار و کوشش و مقابله با مأمور نادیدنی و جلوناگرفتنی هستند و باقی مردمان کُلّ جهان در رُعبی بی نظیر در طول تاریخ بشر هستند آدمیان، این کلام آخرین فرستاده و «پیام»آور خدا را می شود که درک کنند و بادا به حال آدمیان که بیدار شوند و به «خود» بازگردند و مسیر جز این که تا کنون طی ایده
آخ. عزیزم، سلام.
از آخرین باری که برات نوشتم مدت‌ها می‌گذره. اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی بود که خوب بهت گوش دادم. که شنیدمت. دیشب شب سختی بود، مهم نیست چرا، مهم اینه که الان من روی صندلی چرخدار روبه‌روی پنجره اتاق، روبه‌روی درخت انار و شمعدونی‌های مامان نشستم و خورشید با دست های گوشتالو و گرمش صورتم رو نوازش میده. و آسمون رو می‌بینم که یک‌پارچه حریر آبی رنگ روی خودش انداخته، چشم‌های خمارش رو بهِم میدوزه و با لبخند نفسش رو بیرون میده، ن
«در حال از آن وحشت‌آشیان برگشت و خواست تا هم بدان راه بازگردد.
عزمم درست گشت کز اینجا کنم رحیل / خود آمدن چه بود؟ که پایم شکسته باد!چون خواست که بازگردد، مرکب نفخه طلب کرد تا برنشیند؛ که او پیاده نرفته بود و سوار آمده بود. مرکب نیافت، نیک شکسته‌دل شد. با او گفتند که: ما از تو این شکسته‌دلی می‌خریم!قبض بر وی مستولی شد؛ آهی سرد برکشید. گفتند: ما تو را از بهر این آه فرستاده‌ایم!»«او با زبان حال می‌گفت:
هرگز نشود ای بت بگزیده‌‌ی من / مهرت ز دل و خ
بسم ربّ
الشهداء و الصدیقین ^.^
بسم الله الرحمن الرحیمالّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم^.^
فقط قبلش پیلیز اخماتونوبازکنید اخمالونخونید (شهد آب  ماه عسل)
 
هر که در این بزم مقربتر است؟
 
(ازاتاق فرمان اشاره میکنن ماچ موچ بیشترمیطلبد)
 شکلک ماچ ماچ ماچ ماچ پیلیز(ماما دایه)
موج
مچی
بریدکنارسایه سرتون داره میاد سایه ای نشید هه 
آبی بچید
ازاتاق فرمان اشاره میکنن تولد دوبارمون خیلی مبارکدست جیغ اهورا به افتخارهممون
کنگاورای کهن شهر مسمی به وفا کنگاورمردمت شهره به احسان و سخا کنگاورسحر آکنده بود همچو بهار قمصرکوچه پس کوچه ات از باد صبا کنگاورغم تسلی تو در ازمنه دور به حسنداده شهزاده افسرده،شفا کنگاورفصل گرما سرِجوی تو بغایت دلچسبحق به تو از کرمش داده چه ها کنگاورغلغل چشمه و آوای نی چوپان هادور و اطراف تو را داده صفا کنگاوریاد بادا زعمارت،دره چال و کاریزآن همه سبزه و گل رفت کجا کنگاور؟در سراب فش و ماران و کبوتر لانهچه گواراست تو را لطف خدا کنگاورمی برد
کنگاورای کهن شهر مسمی به وفا کنگاورمردمت شهره به احسان و سخا کنگاورسحر آکنده بود همچو بهار قمصرکوچه پس کوچه ات از باد صبا کنگاورغم تسلی تو در ازمنه دور به حسنداده شهزاده افسرده،شفا کنگاورفصل گرما سرِجوی تو بغایت دلچسبحق به تو از کرمش داده چه ها کنگاورغلغل چشمه و آوای نی چوپان هادور و اطراف تو را داده صفا کنگاوریاد بادا زعمارت،دره چال و کاریزآن همه سبزه و گل رفت کجا کنگاور؟در سراب فش و ماران و کبوتر لانهچه گواراست تو را لطف خدا کنگاورمی برد
هوالمحبوب 
توی عکس دست چپت را زده‌ای زیر چانه‌ات، با آن کت و شلوار مکش مرگ ما، با آن فکل کراوات با آن انگشتری که جا خوش کرده در انگشت دوم دست چپت، دلم را زیر و رو می‌کنی، زور می‌زنم گریه کنم، کامم تلخ می‌شود، بغض هجوم می‌آورد ولی از اشک خبری نیست، شاید اشک‌ها یک جایی تمام شده‌اند یک جایی وسط عربده های پشت تلفن، یک جایی وسط زخم زبان‌های اس ام اسی، یک جایی وسط گودالی که تنهایی حفرش کردی، یک جایی وسط آیه یاس خواندن ها، جایی وسط طوفانی که به ج
امام باقر ع فرمود چون دختر یزد گرد  در ا نزدعمر اوردند دوشیزگان مدینه برای تماشای او سر میکشیدند  وچون وارد مسجد شد مسجد از پرتوش درخشان گشت  کنایه از اینکه اهل مسجد از قیافه جمال ان دختر شادمان و متعجب کشتند عمر باو نگریست دختر رخسارخود را پوشیدو گفت اف بیروج بادا هرمز وای روز گار هرمز سیاه شد عمر گفت این دختر مرا ناسزا میگوید و بدو متوجه شد امیرالمومنین ع بعمر فرمودتو این حق نداری باو اختیار ده که خودش مردی از مسلمین را انتخاب کند و در سهم
نام کتاب : نرگس 
نویسنده : رحیم مخدومی
انتشارات : سوره مهر
توضیحات :
این کتاب سختی های زندگی برای افراد مذهبی دوره قبل از انقلاب است که دختران در مدارس نمی توانستند پوشش مناسبی داشته باشند برای همین از مدرسه اخراج می شدند و دیگر نمی توانستند به تحصیل و پیشرفت خود ادامه بدهند و یا نمی توانستند عقاید درست خود را داشته باشند این کتاب روایت گر زندگی دختری به نام نرگس و برادرش اسماعیل است و دارای ۲۷۱ صفحه و مناسب گروه سنی ( ج و د ) یا همان سال های چها
به طور اتفاقی دو کتاب ظاهرا متفاوت را در چند روز گذشته خواندم. اولی «سفر به دور اتاقم» نوشته‌ی «اگزویه دومستر» از نشر ماهی که اخیرا از نمایشگاه کتاب یزد خریده بودم و دومی «حواس پرتی مرگبار» نوشته‌ی «جین واینگارتن» که به عنوان هدیه‌ی همراه فصلنامه ترجمان به دستم رسیده بود.
ماجرای کتاب نخست که در سال ۱۷۹۴ نگارش شده از این قرار است: افسری جوان در دوئلی پیروز می‌شود و دادگاه او را به ۴۲ روز اقامت اجباری در اتاق خودش محکوم می‌کند. او از این فرص
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد ، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو
طبق معمول داشتم توی زندگی داداش محسن فضولی میکردم که جایی خواندم مهریه همسرشان، خانم زهرا عباسی به این صورت بوده: 
یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، 12 شاخه گل نرگس به نیت امام زمان(عج)، 14 مثقال نمک به نیت نمک زندگی، 124 هزار صلوات به نیت تعداد پیامبران و حفظ کل قرآن با ترجمه. 
چشمت روز بد نبینه! خواستم از قافله جا نمانم! وان نوتم را باز کردم و شروع کردم به نوشتن. از هر عدد مقدسی که به ذهنم رسید، مضایقه نکردم. نیستی ببینی هنوز ن
سلام
چهارشنبه رسید ایران.. خیلی خبر خوبی بود و من دل تو دلم نبود که ببینمش اما خب گفتم ادمی که از سفر میاد یه چند روزی زمان نیاز داره برای ریکاوری!
همون چهارشنبه تلفنی صحبت کردیم و قرار شد تو هفته اینده باهم هماهنگ شیم و قرار بذاریم.. اما خب من خیلی دلتنگش بودم..
دیروز از ظهر با بچه ها بیرون بودیم و مشغول خرید برای یکی از بچه ها .. و چون شب اول ماه رجب بود گفتم برای غروب بریم حرم حضرت عبدالعظیم زیارت..
رسیده بودیم اونجا و مشغول زیارت بودیم که تلگرام
در خرابات نشستن، راندن و به خویش خواندن. این کجی‌ها راست کردن،‌ این دروغی‌های راست‌نمای تباه. آن تباهی‌ها آتش زدن و در دم آتشین خویش فرو دادن، و آنگاه برآوردن چون بالهای فرشتگان.
این ابلیسکان به ابلیسی خویش واگذاشتن، آن نکومردان به نکومردی خویش. تا شرّی و نکویی روزی هر دو از خویش ملول آیند و راه حقیقی بجویند. 
خسته و ملول و زار، آنگاه که روح به آستانه رسد، حقیقت کمر می‌شکند و غبار راه از پاهای تاول‌بسته می‌ستاند و مرهم می‌نهد و بر زخم‌ه
بسم الله الرحمن الرحیم
بنا را براین میگذارم که این آخرین ماه رمضان عمرم باشد
غم تمام شدنش آنقدر عمیق است که خواب را از چشمانم ربوده ...با اینکه خواب را هم عبادت محسوب میکند اجباری میخواهد مقربم کند...
خدای بینظیریست دیگر چیکارکند؟چطور به زور بغلم کند؟
دلم ازهمین الان برای این شهر تنگ میشود برای این ضیافتی که نظیر ندارد...
اضطراب از دست دادن و بهرمند نشدن دارم...
انگار هنوز مناجات شعبانیه در خونم جریان دارد
الهی فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَق
شعر میلاد نور 
محمود شاهرخى (جذبه)
 امشب شب فرخنده میلاد نور است
بى پرده نور غیب مطلق دَر ظهور است‏
  امشب عیان گردید آن سرّ نهانى
کو خواند بر موسى حَدیث لن ترانى‏
امشب به بزم قدس، شورى عاشقانه است
لاهوتیان را از طرب بر لب ترانه است‏
نخل مراد انبیاء امشب ثمر داد
شاخ امید اولیاء بالید و بر داد
  در کارگاه غیب، نقشى تازه بستند 
امشب کتاب شرع را شیرازه بستند
بشکفت امشب سرّ حق در جان نرگس
سر زد گل توحید از دامان نرگس‏
سر زد ز بُرج غیب و از شرق حقی
بسم الله الرحمن الرحیم
بنا را براین میگذارم که این آخرین ماه رمضان عمرم باشد
غم تمام شدنش آنقدر عمیق است که خواب را از چشمانم ربوده ...با اینکه خواب را هم عبادت محسوب میکند اجباری میخواهد مقربم کند...
خدای بینظیریست دیگر چیکارکند؟چطور به زور بغلم کند؟
دلم ازهمین الان برای این شهر تنگ میشود برای این ضیافتی که نظیر ندارد...
اضطراب از دست دادن و بهرمند نشدن دارم...
انگار هنوز مناجات شعبانیه در خونم جریان دارد
الهی فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَق
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
یک آیه از سوره شوری با صدای استاد عبدالباسط که بخشی از شوری-ق-تکویر-شمس از محافل مسجد امام شافعی در سال 1962 هست. مثالِ واضحِ توی خوابی که دَه روزِ فکر منو مشغول کرده و حالا میفهمم همون موقع برای غایبِ از نظرم، اتفاق افتاده به معنی واقعی مصداقِ خبر از غیب بود و الان حق دارم با همه وجودم خوشحال باشم... بایید، همون موقع خبر خوب رو حس می کردم نه با چشم و گوش تو این دنیایی که فاصله می اندازه بین آدما، بلکه با دِلم تو یه دنیایِ مبتنی بر عشق و محبت که او
ایرانِ من ؛ زیبای من ؛ 
مام وطن ؛ مهرآوه ی آریایی نَسَب،
ای   شکوهمندِ شوریده جان ؛
پیراهنت یکسره پرگل
دامنت ؛ رنگین کمان رنگ،
 در پیچ وتاب؛ قشنگ .
خرمن گیسوانت  درتنگنایِ آغوشِ باد ،
ای  خوش صورت ِدیو ودلبر  کُش !
ای  رشیدِ رَشک برانگیز ؛
ای آرمان شهرِ بی آرام  ؛
 تاریخ ؛ تا ابدیت ،
شرمسار تلخ کامی توست !
ای نجیبِ افتاده ازنفس؛
پای  دربندِ دست درزنجیر !  
ای بیگانه ویار ، جدایت ؛ شکسته دل! 
 ای صبور صمیمی !
اینک ؛ این تویی ، رنجیده خاطر  ؛پاره پ
                 روز جهــانی زن بر بانـــوان دنیــا گـــرامــی بــاد.
                                            
نبی مکرم اسلام فرمودند: من سه چیز را دربین دوست داشتنی‌ها می‌پسندم و...
 
                                  نـمـاز و عطـــر و زن!
برای اینکه رابطه‌ای بین سه زاویه‌ی این مثلث دوست داشتن نبی خدا بیابم، اندیشیدم که عطر نماد خوشبویی و لذت استشمام است. ونماز نماد آرامش ونیایش و ارتباط درون با عالم قدس و حضرت والاست. پس در این معادله زاویه سوم نیز
ترا چون گنج این دنیا بخواهم،
چنین دلجو، چنین زیبا بخواهم.
ز تنهایی نگه دارد خدایا،
ترا تنها، ترا تنها بخواهم.
 
تو که دانی دل پرانقلابم،
دل دیوانه و حال خرابم،
مریز اشکی دگر از چشم آبی،
چو آب چشم خود سازی تو آبم.
 
ادای تو، ادای تو دل من،
ادای یک صدای تو دل من.
زکات حسن ده یک بوسه بر من،
تو سلطانی، گدای تو دل من.
 
سرم را تا سر دار تو بردم،
ز غمها و المهای تو مردم.
ببخشا از کرم ای جان شیرین،
که جانم را برای تو سپردم.
 
  بیاض گردنت از دار بالا،
دو گیسو
حمایت دختران مصطفی رحماندوست از پدر
بعد از جنجالهایی که برای مصطفی رحماندوست سر یک شعر درست شده است، دخترانش متنی در صفحه اینستاگرام خود منتشر کردند:
پدر مهربانم، این روزها، با جمله های رکیک و تعبیرهای خشن، نسبتِ زن ستیزی و تبعیضِ جنسیتی را به تویی می دهند که سی و پنج سال پیش، روزها و ساعات کاری ات را طوری تقسیم کردی که در خانه، ما سه دختر کوچکت را نگهداری کنی که همسرت مجبور به ترک شغلی که دوستش داشت نشود .
 می گفتی که هربار خدا دختری به تو دا
پیشکش به کنگره سردار شهید محمدعلی قجری

پیچیده عطر بوی تو در گلعذار عشقای سرفراز معرکه در کارزار عشق

ای شمع پُر گداز به بازار عاشقیپروانه ی فتاده به پای شرار عشق!

بیدار خط شکن به مصاف ستمگرانمانده به عهد خود همه جا استوار عشق!

تا اوج قلّه های یقین پَر گشوده ایسیمرغ قاف قافله در شاهکار عشق

ای زنده ی همیشه تاریخ ای شهیدای لاله تپیده به خون در دیار عشق

ای پاسدار مرتبتِ عشق و راستیای نخل پُر ثمر که شدی سایه سار عشق!

فرمان حمله تا زِ جلودار می رس
دو داده خداست که تا از دست نرود آدمی آن دو را نبیند!:
تن درستی (صحّت) و آرامش (الأمان)
نعمتان مجهولتان: الصّحت و الأمان
این روز و شب ها که فقط ایثارگرترین انسان های زمین سرِ کار و کوشش و مقابله با مأمور نادیدنی و جلوناگرفتنی هستند و باقی مردمان کُلّ جهان در رُعبی بی نظیر در طول تاریخ بشر هستند آدمیان، این کلام آخرین فرستاده و «پیام»آور خدا را می شود که درک کنند و بادا به حال آدمیان که بیدار شوند و به «خود» بازگردند و مسیر جز این که تا کنون طی ایده
پیشکش به کنگره سردار محمدعلی قجری نراقی اولین شهید استان مرکزی

 
پیچیده عطر بوی تو در گلعذار عشقای سرفراز معرکه در کارزار عشق
 
ای شمع پُر گداز به بازار عاشقیپروانه ی فتاده به پای شرار عشق!
 
بیدار خط شکن به مصاف ستمگرانمانده به عهد خود همه جا استوار عشق!
 
تا اوج قلّه های یقین پَر گشوده ایسیمرغ قاف قافله در شاهکار عشق
 
ای زنده ی همیشه تاریخ ای شهیدای لاله تپیده به خون در دیار عشق
 
ای پاسدار مرتبتِ عشق و راستیای نخل پُر ثمر که شدی سایه سار عش
 
  ‌ یا محمّد(ص)،ای سپیده ؛ بامداد
برگزیده ماهِ تابان ، خوش نهاد
رحمتِ للعالمین ، روحِ بلند
رنگ مدرسه ندیده باسواد
نورِ مطلق ، حضرت روح الامین
بهترین بندگان ، روشن نهاد
از ابوجهل و ابوسفیان پر است
منطقه مملو شد از ظلم و فساد
خانه کعبه ندارد امنیت
حاکمش باشد خودش اُمّ الفِساد
در میان فتنه ها افتاده ایم
چاره کن با حکمتِ ربّ العباد
خون و أتش در یمن بالا گرفت
نیجر و لیبی گرفتار شغاد
شیعیان در کُلّ عالم در فشار
میوزد از هرکرانه تندباد
حفظ فرما سر
مقدمه:
ملت ایران همیشه با سرود ملی خود شناخته شده است. در واقع این سرود، نماد رسمی کشور است.
تنه انشا: سرود ملی همواره نمایانگر حماسه و غرور ملی است که افتخار هر فرد است. هر کشور سرود ملی خاص خود را دارد که بیانگر اوج عظمت ملیت و مردم کشورها است. سرود ملی ایران یا هر کشوری با تغییر حکومت عوض می شود همان طور که پرچم کشور تغییر می کند. سرود ملی ایران بیانگر جمهوری حکومتی مردمی در ایران است. این سرود از جان بازی شهدا حکایت گر است، کسانی که با جانشان
من یه دختر چادری و شاید هم مذهبی هستم. به دلیل فرهنگ و یه سری چیزای خانوادگی خیلی از مراسمات مذهبی رو شرکت نکردم و خیلی مکان ها رو نرفتم. یکی از اون مکان ها گلزار شهداست. من تا به حال گلزار شهدا نرفته بودم (تا امروز) امروز تصمیم گرفتم برای اولین بار برم گلزار شهدای شهرمون. تا به حال نرفته بودم و نمیدونستم کجاست و چجوریه..
وقتی که رفتیم با بابام اختلاف نظر داشتیم سر اینکه گلزار کدوم طرفه! (در این حد نرفتیم و نمیدونیم!) دور و بر گلزار پر از بسیجی و ار
امروز کار رنگ اتاق بالا رو تموم کردم
حالا بعدا عکسشو میذارم
واسه زبان هم
در طی یه حرکت ضربتی یهو به سرم زد تعیین سطح آنلاین بدم
12 تومن پیاده شدم :(
بعد رفتم کتاب سطحی که افتادم رو نگاه کردم
90 فاکینگ تومن :/
گفتم برو عمو من نود تومنم کجا بود واسه یه کتاب زپرتی
گفتم برم بگردم دست دومش رو پیدا کنم
دیدم یه سایت نو شو با تخفیف میده 40 تومن
بسی شک کردم
آخه کتابه واسه خود انتشارات جنگله و انتشارات میده63 تومن
حالا چجور اینا میدن 40؟
هیچی دیگه
بی پولی اجازه
بند نافم را می‌برند، برای نخستین بار پا به وطن خویش می‌گذارم، حمل بار تمام می‌شود. این نخستین دل بریدن را توی کله‌ام می‌کنند. مرد که گریه نمی‌کند فراموشم می‌شود، پشتم درد می‌کند‌. فلک این نخستین فلک کردن را رایگانم می‌دهد. یک قراری با من می‌بندند همیشه لازم نیست نخست گناهی مرتکب شوی تا تو را بزنند، گاه تو را می‌زنند تا گناهی مرتکب شوی. موهای دماغم بزرگتر می‌شوند و من از هر آن چه بادا باد و آب و هوا عوض کردن حالم به هم می‌خورد، از هر آن
جسارت زشت عایشه به حضرت فاطمه و ام المومنین خدیجه سلام الله علیهما و عصبانیت و پاسخ کوبنده حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله به او
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:
١١۶- حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد بن خالد قال: حدثنی أبو علی الواسطی، عن عبد الله بن عصمة، عن یحیى بن عبد الله، عن عمرو بن أبی المقدام، عن أبیه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: دخل رسول الله صلى الله علیه وآ
 
 
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
 
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
 
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست پس نوروز بر تو فرخنده باد . . .
 
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد را تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت،سلامت و رهایی از بیماری و معنویت را
اون روز هم یه روز عادی مثل بقیه ی روزا بود، مثل همیشه آدمی نبودم که با دونستن این که تمام امتحانا داغون بوده،یاشنیدن این که فلانیا پشت سرت حرف میزنن، یا دیدن اونی که میخوای نبینیش، یا حس این که طرفت خودش و برات گرفته یا هرچی، به هم بریزم و قابل شکستن باشم و مثل همیشه فارغ و آسوده بودم.حتی فکرش رو هم نمیکردم و نمیکنم که تونستم با یه جمله‌ی بی‌ربط انقدر بغض کنم، انقدر فرو بریزم و انقدر به نوعی عقده گشایی برسم. عقده گشایی از دردایی که گویا توم تل
حرف هایی بود که از اول این ماه رمضون تو دلم مونده بود . حرف هایی که مخاطبشون کسی نبود جز "رفیق" . اما می ترسیدم بهش بگم . می ترسیدم از دستش بدم ... تجربه ی تلخی داشتم که بهم می گفت سکوت کن و هفتاد وجه نه ، هزار و یک وجه برای کار هاش در نظر بیار و اجازه نده سوءظن رابطه ی بین شما رو خراب کنه ... اجازه نده ماجرای رفیق بشه مثل ماجرای "سید" . کسی که امیدوار بودم رفاقتمون تا آسمون ها ببرتمون اما تو یه روزِ نحس حرفای دلم رو به زبون آوردم و از همون جا فاصله ها بیش
خسته، ولی خوشحال در آپارتمان نقلیم رو باز کردم و کوله‌پشتی سنگینمو گذاشتم کنار در و روپوش سفیدمو انداختم توی ماشین و یه روپوش دیگه برداشتم و آویزونش کردم تا فردا اتو بزنمش. ساعت هفت بعدازظهره. شیفتمو به همکارم تحویل دادم و مریضامو به پرستارا سپردم که اگر هرکدومشون تب کردن، سریع بهم زنگ بزنن. یخچالو باز میکنم و سوسیس و تخم‌مرغ و قارچ و گوجه و اینا رو درمیارم و با روغن مایع و ماهیتابه به‌دست سعی میکنم که املت درست کنم. کاری که این چندسال انقد
 
تمام 100 و خورده ای سانتیمتر قد رعنامو با طول مبل سه نفره ی تو حال، تنظیم کردم که چیزی از پیکرم بیرون نیفته، نه یک سانت کم نه یک سانت زیاد!. فیتِ فیت..
انگار قالبشو برای من زدن! کوسن مبل زیر سرم هست و از ارتفاع حداقل صدو ده بیست فوتی (یاد یه بنده خدایی افتادم که اختلال روانی داشت و یه متر دستش بود و زمین و زمان رو متر میکرد! این اندازه ها آخه به چه درد شما میخوره؟:)) از سطح زمین به پنجره خیره ام و در افکار خودم دارم شنای غورباقه میرم که خدایا این چه
دامنۀ عترت
 
7161
 
به قلم دامنه: به‌ نام خدا. امشب فرخنده زادروز رهبر و پیشوای آزادگان، بزرگ‌نمادِ عرفان و عشق حقیقی، اُسوۀ مقاومت‌گرایان، الگوی عزت‌زیستی و پیش‌بَرنده‌ی مبارزه با ستم و ستمگران حضرت امام حسین _علیه السّلام_ است. دو سخن از آن انسان کامل و سالار شهیدان به دلدادگان و پیروان مکتب نجات‌بخش اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ از این (منبع)  تقدیم می‌دارم:
 
 
1- «لایکمُلُ الْعَقْلُ الَّا بِاتِّباعِ الْحَقِّ»عقل، جز از راهِ پیروی حق کامل
دامنۀ عترت
 
7161
 
به قلم دامنه: به‌ نام خدا. امشب فرخنده زادروز رهبر و پیشوای آزادگان، بزرگ‌نمادِ عرفان و عشق حقیقی، اُسوۀ مقاومت‌گرایان، الگوی عزت‌زیستی و پیش‌بَرنده‌ی مبارزه با ستم و ستمگران حضرت امام حسین _علیه السّلام_ است. دو سخن از آن انسان کامل و سالار شهیدان به دلدادگان و پیروان مکتب نجات‌بخش اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ از این (منبع)  تقدیم می‌دارم:
 
1- «لایکمُلُ الْعَقْلُ الَّا بِاتِّباعِ الْحَقِّ»عقل، جز از راهِ پیروی حق کامل نم
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست
امروز بعد از چند روز تعطیلی رفتم سرکار ، و به معنای واقعی سرِکار رفته بودم
چون در روز تعطیل رسمی بعد از 13 بدر کسی برای خرید به بازار نمی آید(حداقل مشتریِ مربوط به کار ما نیست)
خلاصه ساعت 3 رضایت ارباب رو با تماس تلفنی جلب کردم و به امید غذای ِ گرمِ مامان پز ، روانه خانه شدم.
اما دریغ از حضور مادر در خانه و دریغ از غذای گرم.
باید کاری میکردم.بنابر این ساعت 4 دست به کار شدم. تصمیم گرفتم کاری کنم که بتونم خروجی کا
اون روز هم یه روز عادی مثل بقیه ی روزا بود، مثل همیشه آدمی نبودم که با دونستن این که تمام امتحانا داغون بوده،یاشنیدن این که فلانیا پشت سرت حرف میزنن، فلان جای سیاست مشکل داره، بهمان جای اجتماع مشکل سازه، فلان کودک تحت ظلمه، یا دیدن اونی که میخوای نبینیش، یا حس این که طرفت خودش و برات گرفته یا هرچی، به هم بریزم و قابل شکستن باشم و مثل همیشه فارغ و آسوده بودم.حتی فکرش رو هم نمیکردم و نمیکنم که تونستم با یه جمله‌ی بی‌ربط انقدر بغض کنم، انقدر فر
اون روز هم یه روز عادی مثل بقیه ی روزا بود، مثل همیشه آدمی نبودم که با دونستن این که تمام امتحانا داغون بوده،یاشنیدن این که فلانیا پشت سرت حرف میزنن، فلان جای سیاست مشکل داره، بهمان جای اجتماع مشکل سازه، فلان کودک تحت ظلمه، یا دیدن اونی که میخوای نبینیش، یا حس این که طرفت خودش و برات گرفته یا هرچی، به هم بریزم و قابل شکستن باشم و مثل همیشه فارغ و آسوده بودم.
حتی فکرش رو هم نمیکردم و نمیکنم که تونستم با یه جمله‌ی بی‌ربط انقدر بغض کنم، انقدر فر
دامنۀ عترت 
7181
به قلم دامنه. با یاد و نام خدای مهربان. رحلت حضرت خدیجه. امشبْ شبی، در بیش از ۱۴ قرن قبل، غمی سنگین بر دل پیامبر امین و ستوده حضرت محمد مصطفی نشست؛ یعنی رحلت حضرت خدیجه کبری _سلام الله علیها_ که مادر مؤمنین است و فخر اسلام و بانوی والاگوهر انسانیت. با یادآوری و گرامی‌داشتِ این شب، و درود و رحمت بر آن همسر خبیر و نیکوکار پیامبر، یک سخن از رسول الله هدیه‌ی دلدادگان و پیروان اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ می‌کنم:
 
پیامبر اکرم _صلوات الل
دامنۀ عترت 
7181
به قلم دامنه. با یاد و نام خدای مهربان. رحلت حضرت خدیجه. امشبْ شبی، در بیش از ۱۴ قرن قبل، غمی سنگین بر دل پیامبر امین و ستوده حضرت محمد مصطفی نشست؛ یعنی رحلت حضرت خدیجه کبری _سلام الله علیها_ که مادر مؤمنین است و فخر اسلام و بانوی والاگوهر انسانیت. با یادآوری و گرامی‌داشتِ این شب، و درود و رحمت بر آن همسر خبیر و نیکوکار پیامبر، یک سخن از رسول الله هدیه‌ی دلدادگان و پیروان اهل‌بیت _علیهم‌السلام_ می‌کنم:
 
پیامبر اکرم _صلوات الل
Autres temps autres
mœurs.
روز نو روزی نو.
La raison du plus fort
est toujours la meilleur..
اراده قوی تر همیشه مرجح است.
Quand on n, avance pas
on recule.
هرکس جلو نرود عقب میرود.
Coûte que coûte.
هرچه بادا باد.
Il n,est pire eau que
l, eau qui dort..
باید از آب زیر کاه پرهیز کرد.
Étre entre  l, enclume 
et le marteau.
درمیان پاک و سندان واقع شدن.
A beau mentir qui vient
de loin.
جهان دیده بسیار گوید دروغ.
Autres temps autres
mœurs.
روز نو روزی نو.
La raison du plus fort
est toujours la meilleur..
اراده قوی تر همیشه مرجح است.
Quand on n, avance pas
on recule.
هرکس جلو نرود عقب میرود.
Coûte que coûte.
هرچه بادا باد.
Il n,est pire eau que
l, eau qui dort..
باید از آب زیر کاه پرهیز کرد.
Étre entre  l, enclume 
et le marteau.
درمیان پاک و سندان واقع شدن.
A beau mentir qui vient
de loin.
جهان دیده بسیار گوید دروغ.
مداوا با فراموشی!

حاج آقا کوچصفهانی که یکی از اعیان و ملاکین کوچصفهان بوده است نقل می کند:

« مدتها به بیماری قند شدیدی مبتلا بودم و گاهگاه ضعف بر من مستولی می شد. تا
آنکه سفری به آستان امام هشتم علیه السلام کردم و در صحن مطهر به همان ضعف و
رخوت شدید دچار شدم.
یکی از خدام آستانه، مرا به جناب شیخ هدایت کرد. چون
خدمت آن بزرگمرد رسیدم و حال خود را شرح دادم، حبّه قندی مرحمت کردند و
فرمودند:
« بخور، بسیاری از امراض
در کشاکش نگاه و لبخند و خیال، در خواهش نوازش و مضراب انگشتانی که میلغزیدند، سر میخوردند و ضرب
میگرفتند بر سازی که تشنه نواختن بود. شدیم هم قدم. هم راه. هم نفس. تاب میخوردیم
بر نبودمان از آن همه بند که بنده‌مان کرده بود از پیش. گفتیم هرچه بادا باد. دل
بستیم به ضریح نگاه هم. بیشتر که گذشت، برف که بارید، چشمانمان، خاطراتمان، وجودمان،
دعا و یادهامان، زمزمه‌هامان و دستانمان، شدند عشقه هایی پیچیده در هم. شدیم پناه
دیگری. پلک روی پلک، قلب روی قلب. رو
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
 
سلام و وقت بخیر
باز هم جمعه و باز هم تفال به دیوان حافظ شیرازی
بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی
اگر لازمۀ بسیجی بودن، داشتن کارت عضویت نباشد، اگر بسیجی بودن را به داشتن یونیفورم نظامی محدود نکنیم، اگر منع قانونی در کار نباشد و اگر اقدامی خودخواهانه تلقی نشود؛ رئوفِ یک لاقبای این وبلاگ هم یه جورایی خودش را بسیجی می داند و افتخار دارد تا در صف بسیجی های مخلص، تک تک برادران عزیز سپاه را – با هر رتبه و درجه ای که باشند- فرماندۀ خود صدا بزند.
با این رخصت، فرصت را غنیمت می شمارم و با اجازۀ بسیجی های غیرتمند، از موضع یک عضو ساده، به سردار «جعف
اگر لازمۀ بسیجی بودن، داشتن کارت عضویت نباشد، اگر بسیجی بودن را به داشتن یونیفورم نظامی محدود نکنیم، اگر منع قانونی در کار نباشد و اگر اقدامی خودخواهانه تلقی نشود؛ رئوفِ یک لاقبای این وبلاگ هم یه جورایی خودش را بسیجی می داند و افتخار دارد تا در صف بسیجی های مخلص، تک تک برادران عزیز سپاه را – با هر رتبه و درجه ای که باشند- فرماندۀ خود صدا بزند.
با این رخصت، فرصت را غنیمت می شمارم و با اجازۀ بسیجی های غیرتمند، از موضع یک عضو ساده، به سردار «جعف
 
تا نزدیکای صبح راه رفت و حرف زد، حرص خورد و راه رفت و درد دل کرد، درد کشید و حرف زد و راه رفت...
میترسیدم بلایی سرش بیاد. نشستم و گوش دادم، گاهی شربت، آب یا چایی دستش میدادم یکم فروکش کنه. بهش گفتم میخوای بریم بیرون یکم قدم بزنیم؟ قبول نکرد.
انقد راه رفت تا خسته شد و بالاخره نشست. پتو رو انداختم روی پاهاش و چراغ ها رو خاموش کردم. بالاخره آروم گرفت. یکم دیگه نشست و بعدش بالاخره رفت خوابید.
چقد توانایی میخواد که یه نفر این آدمی که مثل کوه محکم و مثل
گریه کن گریه که آمد اربعینباز هم رنگ عزا دارد زمین
رنج و درد و ناله و ظلم و ستمتاول و زخم زبان و آه و غم
یک بیابان ناله یک دنیا عزاکودکان و ناله ی واحسرتا
هر چه بادا باد با حالی غمینشرح کوتاهی دهم بر اربعین
اشک و آه و اضطراب کودکانناله ی جانسوز هر پیر و جوان
راه طولانی و درد و رنج وغمسیلی و شلاق و بیداد و ستم
بر سر نیزه سر خورشید و ماهپای نیزه ناله و افغان و آه
عرض حالی با برادر داشتنپرچم اسلام را افراشتن
یک حسین(ع) و یک جهان دل نزد اویک برادر بی نه
دانلود رایگان کتاب شفای کودک درون pdf
معرفی کتاب:(شفای کودک درون)
کتاب شفای کودک درون نوشته ی لوسیا کاپاچیونه» و ترجمه ی گیتی خوشدل» است.(شفای کودک درون) این کتاب کمکتان می کند لغایت شادمانه گذشته را خلاص کنید و هوشیارانه در این لحظه حضور یابید.(شفای کودک درون) درر بخشی ااز متن ااین کتااب می خواانید: همه ی ماا درونمان کودکی دااریم که تقسیم ااحساسی و عاطفی وجود مااست.(شفای کودک درون)ااین کودک، باازیگوش و شهودی و خلاق و خوداانگیخته ااست. ااگرچه ا
بسم الله الرحمن الرحیم
دلم خون است 
یا رب
شکایت دارم و
سرتا به  پا‌‌ بغضم
از آن نامردم رجاله ی کشور فروش
از آنانی که
خود با همسر و فرزند
میهمان وساکن
اقلیم آمریکاند
اما...
 ولی
از مردم بی چاره ایران
ندای مرگ میخواهند
برای میزبان مهربان خویش آمریکا!؟!؟!؟!
...
دلم خون است
ودارد شکوه ها...
....
....
خدایا 
ایزدا
ای عدل پابرجا,
اهورا 
ای تو مزدای تمام این معماها
سوالی دارم از درگاه پر مهرت 
خدایا
کجا گفتارشان هم سنگ رفتار است؟
کجا کردارشان بر پای گفتا
این دل چون کوره داغ است. درست است، این منم که با هر ضربان، سخت و سنگین و بی‌بخشش، یک نقطه از درونش را فرو می‌بلعم. موذی و جانسوز مثل میخ آهنینی که هیچ‌کس ندیده وارد یا خارج شود، یا  مثل حفره‌ی آتشی خاموش‌تشدنی، آنجا هستم. من خشمم.
هر کار کوچکی برای من مانند جابجایی نیمی از رشته کوه‌های زمین است. در درون من هزار کوه خوابیده، جامد و بی‌حرکت. خشک و خم‌ناپذیر. من سنگم.
من آنجایم، وقتی او به چیزی فکر میکند. یک خط پررنگ و مشخص که همه‌چیز را احاطه ک
اگر به سوالات زیر پاسخ درست بدهید یعنی شما درک صحیحی از مراسم ازدواج و حواشی آن دارید و می‏توانید برای مزدوج شدن اقدام کنید:
 
1- چرا زن‏ها مهریه می‏گیرند و مردها مهریه می‏دهند؟الف- چون عدالت رعایت شود!ب- ای آقا! حالا کی داده کی گرفته؟ج- مهم عشق و علاقه است!د- چون آقای داماد دست از پا خطانکنه
 
2- به هدیه خانواده عروس به اطرافیان داماد چه می‏گویند؟الف- خلعتیب- جارختهج- جارفتهد- چیزی نمی گویند
 
3- خانواده عروس در شب حنابندان در جواب شعر «حنا حنا
سلام عزیزانم
بلاخره پایان سال نزدیکه خیییلی نزدیک
لحظات اخری اتک ب دست شدمو اتاقو دستمال و جارو کشیدم پتو هارو تکوندم 
خب 
حالا تقریییبا واسه تحویل سال اماده ام 
نتنها اماده م بلکه ارزو میکردم هر چه سریعتر تحویل بدم این سال عن رو
بزارید ی مروری بکنم سال 98 رو تا اونجا که ذهنم یاری میکنهJ
سال تحویل شد دانشگاه رفتم ترم تابستانه برداشتم 
خسته بودم از تو خونه موندن وهر بار مسافرت ی جوری کنسل میشد!!! حالم اصلن خوب نبود از فضای خونه 
و بهتره بگم راب
خلوص : خروس خانه ی کسی که زبانش می گیرد
شباهت : کلاهی که در شب و در هنگام خواب بر سر گذارند
مناقصه : داستان زندگی‌ مونا
خراش : آش پشت پای الاغ را گویند
قرتی : نوعی چای که با قر و حرکات موزون سرو می شود
پنهانی : قلمی که جای جوهر با عسل می نویسد
بیشتر : کاملا خیس
نصف النهار : شامی است که از نهار باقی مانده
کامران : بیا حالا بدو
Adidas : داسِ معمولی
ده فرمان : پارک کردن ماشین توسط رانندهای ناشی را گوین
سیمبین : سیم بین طلا رو نگاه کن زر را ببین
اندروید : در گو
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست پس نوروز بر تو فرخنده باد . . .
حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد را تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت، سلامت، رهایی از بیماری و معنویت را از درگاه
بارها با خودم قرار میگذارم و حالی به حالی میشوم که همه چیز را کنار بگذارم، نسبت به همه چیز دلسرد شوم، از همه چیز و همه کس ترک تعلق کنم، آشنایی و دوستی را برای روزهایی فراموش کنم، کلا همه چیز را فراموش کنم، خیالات آینده را هم به کناری بنهم، ترس را به هرچه بادا باد بدل سازم، برای درستی و غلطی ذره‌ای تره خرد نکنم، بلکه از این حال به در آیم، لااقل برای خودم باشم به فکر صلاح خودم باشم مصلحت را از مفسده بازشناسم عقل و دل را بر یکدیگر لزوما تقدم ندهم..
اشعار رضا رفیع
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا رضا رفیع برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
شعر مادر از رضا رفیع
کسی که گوش مرا می­کشید مادر بود
کسی که در بغلم می­لمید مادر بود
کسی که آب به قنداقه بست من بودم
کسی که زحمت شستن کشید مادر بود
کسی که چهره‌ی من می­نواخت با سیلی
اگر ز بنده صدا می­شنید مادر بود
کسی که شیر برایم خرید بابا بود
کسی که شیر مرا سرکشید مادر بود
کسی که پول به
چند روز پیش یه عزیزی به پروفایلم تذکر داد ، البته کار خوبی کرد و حق هم داشت ولی بیشتر جمله ای که گفت برام جالب بود ، که یه وقت ممکنه کسی در حین غذا خوردن اونو ببینه و در اون صورت هرچی خورده بالا میاره!خب راستش هیچ به این فکر نکردم که خیلیا حتی موقع خوردن غذا دست از گوشی برنمیدارن و همش صفحات گوشیشونو بالا پایین میکنن! بزارین اینطور براتون بگم :میدونین یکی از سخت‌ترین کارها برای انسان‌های قرن بیست و یکم چیه؟ اینکه یه مدت زمان کوتاهی رو تنها و د
چند روز پیش یه عزیزی به پروفایلم تذکر داد ، البته کار خوبی کرد و حق هم داشت ولی بیشتر جمله ای که گفت برام جالب بود ، که یه وقت ممکنه کسی در حین غذا خوردن اونو ببینه و در اون صورت هرچی خورده بالا میاره!خب راستش هیچ به این فکر نکردم که خیلیا حتی موقع خوردن غذا دست از گوشی برنمیدارن و همش صفحات گوشیشونو بالا پایین میکنن! بزارین اینطور براتون بگم :میدونین یکی از سخت‌ترین کارها برای انسان‌های قرن بیست و یکم چیه؟ اینکه یه مدت زمان کوتاهی رو تنها و د
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو می‌لرزوند. می‌گفتن الان جوونی که می‌گی «علاقه»، چند سال که بگذره می‌فهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمی‌کنم، ولی چند ماه پیش فکر می‌کردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم می‌ذاشتم و عین ربات می‌خوندمش، شاید همون‌طوری می‌موندم بهتر بود، بی‌حس، سختی این دوران رو حس نمی‌کردم و زودی می‌گذشت. آره خلاصه، می‌گفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
حالا قد
امروز داشتم صفحه ی مجازی دختر های دوست داشتنی ام را نگاه
می کردم. دخترهای موفق. دخترهای شاد. امروز داشتم بیشتر از دوازده ساعت در سرنوشت
عکس های آنها از سه سال پیش تا الان سرک می کشیدم. به گذشته و حال و آینده شان فکر
می  کردم. خیلی از آنها رویاهای عجیب و غریب
دیروزشان؛ زندگی عالی امروز و خوشی ابدی فردایشان شده است. دخترهایی که لبخندهای
واقعی می زنند. از ته دل و بلند قهقهه می زنند و برای فردای روشن تر دست تکان می
دهند.

امروز ساعت ها به عکس دخترانی
امروز داشتم صفحه ی مجازی دختر های دوست داشتنی ام را نگاه
می کردم. دخترهای موفق. دخترهای شاد. امروز داشتم بیشتر از دوازده ساعت در سرنوشت
عکس های آنها از سه سال پیش تا الان سرک می کشیدم. به گذشته و حال و آینده شان فکر
می  کردم. خیلی از آنها رویاهای عجیب و غریب
دیروزشان؛ زندگی عالی امروز و خوشی ابدی فردایشان شده است. دخترهایی که لبخندهای
واقعی می زنند. از ته دل و بلند قهقهه می زنند و برای فردای روشن تر دست تکان می
دهند.

امروز ساعت ها به عکس دخترانی
موقع انتخاب رشته فقط یه چیزی دلم رو می‌لرزوند. می‌گفتن الان جوونی که می‌گی «علاقه»، چند سال که بگذره می‌فهمی علاقه یه چیز گذراست و اهمیتی نداشته.
هنوز حرفشون رو تایید یا رد نمی‌کنم، ولی چند ماه پیش فکر می‌کردم دیگه پیر شدم! برام فرق نداشتن، هرکتابی که لازم بود رو جلوم می‌ذاشتم و عین ربات می‌خوندمش، شاید همون‌طوری می‌موندم بهتر بود، بی‌حس، سختی این دوران رو حس نمی‌کردم و زودی می‌گذشت. آره خلاصه، می‌گفتم چی شد اون عشق و علاقه؟
حالا قد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تاسیسات ساختمانی